رمان دخترك الماسی پارت 13🌿💎🍷

دخترك مجهول👸🏻🌿 · 14:11 1402/05/12

پارت 13
لبخندی از روی اجبار زدم و شلوارمو خجالت زده ازش گرفتم

+لازم به زحمت نبود مرسی

_خواهش میکنم کاری نکردم

با دست به مبل اشاره کردم و گفتم

+سرپا نمونید بشینید

_حتما

با دیدن نگاه خیز و خیرش یه لحظه شک کردم که چیه وس به بهانه دستشویی رفتم تا چک کنم وقتی خودمو تو ایینه دیدم با اون تاپ که کل بدنمو ریخته بود بیرون و اون شلواری که یه طرف کلا تو هوا بود پشمام ریخت

مثل دزدا از دشویی سرک کشیدم تا ببینمش چیکار میکنه

با گوشیش مشغول بود ایول بالاخره شانس به ما نر. ید پاورچین و پاورچین همونطور که پاچه های شلوارمو نگه داشته بودم مثل پنگونا همونطور که چشمام روش زوم بود که برنگرده منو ببینه یهو زررررت با سر رفتم توی زمین همچین صدای شکستن سرم اومد که نگم

_حالت خوبه خوبی؟

همونطور که دستمو گرفت تا بلندم کنه

و من دست دیگمو میمالیدم بر سر بیچارم که از دیشب تا حالا جرر خورده بود بلند شدم و روی تخت نشستم نگا کردم تا ببینم چی باعث ترکیدنم شد با دیدن لباسای دیشبم که عین وحشیا وسط اتاق انداخته بودم و همچنین لباس زیرم خودم ریختم و پشمام موند

_هه چته تو کجایی؟

یه نگا به ممد چتری انداختم (اسم جدیدش!)

که حالا رد نگاهمو گرفته بود و داشت

به لباسام نگا میکرد عین برق بلند شدم و پریدم روی لباس زیرم که ماتحتم به کل پاره شد

_چی شد؟

با دیدن چشای گشاد شده ی ممد چتری نیشمو تا بناگوش باز کرد و گفتم

+هیچی هیچی یهو دلم هوس کرد روی زمین بشینم

تای ابروشو بالا داد و با تردبد پرسید

_چی؟

+خب چیزه دلم برای قدیما که همراه ارازل وسط کوچه مینشستیم خیلی تنگ شده

_ارازل کین؟

+ارازل؟؟ هاا دوستامن رفقا

خنده ای کرد و گفت

_که اینطور باشه پس تا تو رفع دلتنگی میکنی من برم یخ بیارم تو بزاری رو سرت باد کرده!

+عا عه راست میگی تو برو

خلاصه بعد از رفتن ممد چتری لباسامو جمع کردم و لباسمو عوض کردم بعدم ممد اومد و بعد از چند ساعت دلکند و دست از سرم برداشت و رفت

***

یه تیشرت مشکی که طرح اسکلت داشت همراه یه کت چرم مشکی کوتاه و شلوار جین مشکی تنگ همراه کفشای پاشنه بلند مشکی پوشیدم!

تیپ مشکی زیاد بهم نمیومد ولی دوست داشتم

بخاطر موهای بورم بود

و گرنه تضاد قشنگی با پوست سفیدم داشت

موهامو دم اسبی بستم بعدم یه ارایش کمرنگ و ملایم همراه یه کلاه افتابی زنجیردار مشکی که خیلی مد بود پوشیدم بخاطر کلاه لازم به شال نداشتم پس از ایینه دل کندم و کیف دستی مشکیمو همراه چمدون صورتیم که کل تیپمو بهم میزد برداشتم و بعد از پرداخت و... از هتل زدم بیرون،،

تقریبا ساعت 3 میشد گشنم بود تصمیم گرفتم برم به رستوران و غذایی بزنم بر بدن